گاهی حس میکنم شستن ظرفها کمک زیادی به آروم شدن آدم میده
چراشو نمیدونم
فوریه 25, 2011 در 11:12 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
فوریه 25, 2011 در 11:08 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
فوریه 25, 2011 در 10:43 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
بعضی ها هزینه اشون بالاس….هزینه نگهداریشون سنگینه….هی باید بهشون برسی….ولی بعضی ها…خودکارن…خودجوشن…نگهداریشون آسونه….بعضیا رو باید بهشون برسی….بعضیارو….اگه بهشون نرسی هم………..!!!
فوریه 25, 2011 در 10:41 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
یکی زود به ستوه می آد…زود می رنجه…. زود میره…. زود بر می گرده… یکی به ستوه نمیاد……نمی رنجه…. دیر میره……برنمیگرده.
فوریه 25, 2011 در 9:43 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
ـ من متحول شدم
ـ چجور تحولی؟
ـ خب خوووب 🙂
ـ از نظر من یا خودت؟!!! 😦
فوریه 25, 2011 در 9:42 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
فوریه 25, 2011 در 9:39 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
فکرشو بکن…..کلی زحمت بکشی و به منبع نور!! برسی…بغلش کنی
همه جارو تاریکی میگیره
فوریه 25, 2011 در 9:37 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
آقا عجب حرفی زد طرف
میگه مگه منافقین قصدشون کشتن بسیجی ها و مردم نیست….پس چرا توو 9 دی و 22 بهمن نمیکشن کسی رو؟اونوخ میان توو تجمعات علیه حکومت میکشن؟!!!!!
جالب بود
فوریه 25, 2011 در 9:36 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
– تو که میدونی من چقدر دوس دارم تو تی شرت تنت کنی…مخصوصا اون تی شرت قرمزی که داری….پس چرا نمیپوشی؟ 😦
– میپوشم…حالا فعلا حسش نیس…چشم میپوشم خانم گلم….و…و…هیچوقت نپوشید
وقتی از اروپا عکسش بدست همسرش رسید….اولین و تنها چیزی که دید… تی شرت قرمز رنگ تن همسرش بود.
دلت نمیخواد بلند بلندبزنی زیر هق هق؟
فوریه 25, 2011 در 1:58 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
بشین درستو بخون…برو دانشگاه….اونجا هم استادای خوشگلتر هست..هم پولدارتر..هم اونا خیلی بهتر از این در پیتی ها حرف میزنن….پسر هم که تا دلت بخواد….شما برو دانشگاه…هرکاری هم که دوس داشته باشی میکنی…خیلی هم بهت کیف میده.
فکرشو بکن…اینارو یه مرد به زنش میگفت
طرف هم به فکر فرو میره و با خودش میگه آره..حرف بدی هم نیست…چرا که نه؟
دریغ از یه کلمه برو بابا گور بابای همه اشون
ما که نشنیدیم
فوریه 22, 2011 در 11:52 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
این همکار ما یه داستان جالبی از زندگیش تعریف کرد
تعریف میکرد که عیالش با یکی رفیق شده بود(البته تلفنی)…..اینم از رفاقت اونا خبر دارمیشه….خلاصه متوجه میشه که طرف گیر داده که باید از نزدیک ببینمت……عیالش هم یه مدتی مسئله رو کش میداده و پا نمیداده……خلاصه راضی میشه و اینا قرار میزارن…..این همکارما هم ازهمه چی خبرداشته……وقت قرار میفته دنبال عیالش……میره و با جفت چشای خودش میبینه که دلداده و دلدار به هم میرسن……..بقیه جریان خیلی جالبه که تعریف کرد………..ولی من نمی نویسم.
فوریه 22, 2011 در 11:51 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
بعضیا یه عشق! دارن
بعضیا یه همسر! دارن
بعضیا یه دوس دختر! دارن
بعضیا یه دوس پسر! دارن
بعضیا همه رو با هم! دارن
بعضیا فقط یکی رو! دارن
بعضیا از هر کدوم چند تا! دارن
ولی همشون اون یکی! رو به اون یکی! ترجیح میدن
چرا؟
فوریه 22, 2011 در 11:50 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
اسمم رو یه تریــــــــــــلی هم بزور میکشه
ولی خودمو نون خشکی هم بـــزور نمیبره 😦
فوریه 22, 2011 در 11:49 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
اگرچه خیلی داغونه…حرمتی داره این خونه
زدم که جای حلقمون…رو صورتت خونه کنه
.
.
این و زدم داری میری یادت باشه…مردی داری
زدم ولی یادم نبود بخوام نخوام…باید بری
.
.
اینو زدم یاد بگیری اگر چه قیدمو زدی
وقتی که میپرسم کجا؟ جواب سر بالا ندی……..!!!!!!!!!
فوریه 22, 2011 در 11:48 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
یه چرخ پرایده افتاده بود توو جوب و یه 10 تایی جوون جمع شده بودن که درش بیارن….زیادی زور میزدن…زورشون نمیرسید…………….یه پیرمرده داشت نیگا میکرد….یهو اینو گفت و رفت:
– شماها نمیتونین یه چرخ پرایدو از توو جوب در بیارین….حالا چطور میخواین انقلاب کنین.
فوریه 20, 2011 در 10:35 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
دردنیای کنونی سرمایه گذاری برای داروهای مخصوص قدرت جنسی مرد و سیلیکون برای سینه زن پنج برابرسرمایه گذاری برای درمان آلزایمر است….تا چند سال دیگر با پیرزنانی با سینه های بزرگ و پیر مردانی با آلت مردانه سفت روبرو خواهیم شد که هیچکدام از آنها بیاد ندارند که از آنها چه استفاده ای بکنند.
دکتر دراوزیو وارلا برزیلی
برنده جایزه نوبل پزشکی
فوریه 20, 2011 در 10:14 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
سنگ ها هم حرف هایی می زنند
گوش کن
خاموش ها گویا ترند
از در و دیوار می بارد سخن
تا کجا در یابد آن را جان من
فریدون مشیری
فوریه 20, 2011 در 10:12 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
در یک فضای مبهم!!
همیشه یک نفر هست
همیییییشه یک نفر هست
نفری که خیلی هم…..خوبه و عالی و کامل 😦 درک بسیار بالایی هم داره
فوریه 20, 2011 در 9:53 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
بعضی رفتارها بسیار(بسیار) ضایع!! هست…..به نظرمن…انقدر ضایع بودن اصلا خوب نیست…در حالی که خودت هم میدونی!!!ضایع هست……………………..بسیار(بسیار) بار مزخرفی داره رو طرف.
فوریه 20, 2011 در 9:42 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
راست گفتنت….هرچند با تاخیر!!!….و هرچند بسیار ناقص و کج و کوله!!!….واسه اینه که دروغ گوی خوبی نیستی ….عزیزدلم
فوریه 20, 2011 در 9:30 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
فکرشو بکن……دخترکهای بزک کرده دانشکده..شماره موبیلشونو برات بنویسن و بگن که استاد….همه جوره درخدمتیم…و تو…حتی یک شماره رو سیو نکنی……همه نوشته هارو بدی معاون آموزش دانشکده…..فکرشو بکن……چند روز بعدش معاون تماس بگیره و برای چند تا از همون خانم خوشگلا درخواست نمره قبولی کنه….فکرشو بکن
فوریه 18, 2011 در 8:51 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
برای گفتار و کرداری که از برادرت سر می زند، عذری بجوی و اگر نیافتی………. عذری بتراش
خیلی حرفه
فوریه 18, 2011 در 8:48 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
چند کلام از مادران عروس:
(حجتالاسلام سید محمدحسن ابوترابی فرد نایب رئیس مجلس…استاد تمام جراحی مغز و اعصاب) : پزشکانی که در استخدام پیمانی یا رسمی مراکز آموزشی درمانی دولتی هستند، مجاز به فعالیت پزشکی در مراکز بخش خصوصی و خیریه نیستند.
(شاهرخ رامین مخبر کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی..ایشون هم نسل اندر نسل پزشک بودن) : گرانیهای مردم و ما به خاطر مسائلی مثل ویزیت مریض از سوی پزشک در بخش دولتی و عمل آن در بخش خصوصی بود یکی از دلایل تصویب این قانون است.
(اکبر رنجبرزاده عضو کمیسیون بهداشت و درمان…ایشون اصلا پزشک هستن؟) :با فعالیت همزمان پزشکان در دو بخش این شائبه را در بین مردم ایجاد می کند که پزشکان وقت کافی و مساوی برای رسیدگی همزمان به بیماران در بخش دولتی اختصاص نمی دهند.
(جبارکوچکینژاد عضو کمیسیون برنامه و بودجه….شماره نظام داره ؟) :ممنوعیت کار کردن پزشکان در یک بخش سبب اشتغالزایی بیشتری برای فارغ التحصیلان می شود.
(مسعود پزشکیان عضو کمیسیون بهداشت و درمان…ایشون دیگه اِند حرف رو زدن) :همه پزشکان یک جا کارکنند تا کار برای همه ایجاد شود.
(امیرحسین قاضیزاده عضو کمیسیون بهداشت و درمان…ایشون هم قبل از اینکه نماینده مردم بشن فقط و فقط یک جا کار میکردن و همین الان هم یک شغله هستن..باور نداری بیا بگرد) :دو شغلگی پزشکان مانع از آن میشود که آنها به وضعیت بیمارانشان رسیدگی کامل کنند.
میشه حرفی زد؟
فوریه 18, 2011 در 8:31 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
مرتیکه نفهم حمال بیشعوووور….با زور پول باباش و سیاست نون به نرخ روزخوری خودش…یه مدرکی گرفته و خودشو کرررده توو مجلس،ورداشته فعالیت همزمان پزشکان(این قشر خاک برسر)..توو بخش دولتی و خصوصی رو ممنوع کرده
نفهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم….چی به ملت و این قشر خاک بر سر رسوندی با این کارت؟
ترکشش بهت بخوره مجبوری بیایی توو وبلاگت غُر بزنی….وقتی که جرات کار دیگه ای نداری 😦
فوریه 18, 2011 در 8:20 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
معاون اداری و مالی دانشگاه تهران اعلام كرد كه حقالتدریس ۴ نیمسال اعضای هیئت علمی این دانشگاه تا كنون به دلیل مشكلات مالی پرداخت نشده است.
سید محمد مقیمی در گفتگو با مهر در این باره گفت: حقالتدریس ۳ یا ۴ ترم دانشكدههای دانشگاه تهران پرداخت نشده و بر این اساس دانشگاه تهران حدود ۵/۳ تا ۴ میلیارد تومان حقالتدریس بدهی دارد. این درحالیست كه فكر نمیكنم در دانشگاههای دیگر كشور چنین وضعیتی وجود داشته باشد.
معاون اداری و مالی دانشگاه تهران افزود: در حال حاضر برای امور روزمره جاری دانشگاه تهران در مضیقه هستیم و در شرایط فعلی در زمینه بودجه سالیانهمان نیز به مشكل برخوردهایم.
مشت نمونه خررررررواااااااااااااااار
فوریه 18, 2011 در 8:15 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
یکی میگفت یه پیشنهاد برای آقای متکی داره…..میگفت بهش پیشنهاد میدم کاندیدای ریاست جمهوری بشه….اگر رای آورد!! مموتی رو وزیرامورخارجه اش کنه……….بفرسته سنگال 🙂
فوریه 18, 2011 در 8:11 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
یه سوال از یکی از بچه های کلاس پرسیدم
خیرسرش مثلا داشت توضیح میداد
یکی دو نکته رو اشتباه گفت…..گفتم فکر نکن متوجه نشدم که اشتباه گفتی
گفت استاد..من که حرف بدی نزدم…فقط گفتم شد بشود شود.. مگر من حرفی بدی زدم
کلاس منفجر شد رسما…ایضاً خودم 🙂
فوریه 18, 2011 در 8:03 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
من هنوز نمیدونم کامران کدومه هومن کدوم
یعنی خیلی از دیتای دنیا عقب هستم؟
فوریه 18, 2011 در 8:02 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
آقا توو قاهره تظاهرات مردمی شده…ملت شورش کردن علیه مبارک
آقای ما!! هم اینجا توو نماز جمعه ، بیست دقیقه پیام میفرسته برای مصری ها….اونم به زبان عربی(زبان مادریش)…..حالا سوالی که برام پیش اومده اینه…..اگه مثلا توو لندن ملت شورش کنن علیه حکومت….این آقا میتونه بیست دقیقه به زبان انگلیسی پیام صادر کنه؟
فکرشو بکن…یه دستش به عمامه اش…یه دستش کاغذ 🙂
فوریه 18, 2011 در 7:57 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
رو صندلی تاکسی نشسته بودم به مقصد فِلکه نِمازی….آقا یه پژو از ما سبقت گرفت…همین که رد شد دیدم شماره پلاکش برای تهرانه…نه گذاشتم نه ورداشتم..گفتم ایول بچه تهران…چه سبقتی گرفت 🙂 آقا راننده رو میگی…انگار چاقورو کردن توو پهلوش…پاشو گذاشت رو گاز و حالا معکوس نکش کی بکش…رسما چسبیدیم به صندلیا(جون مادرت کوتا بیا…)…نه بابا ول کن نبود…توو شلوغیا تونست یه نموره ازش سبقت بگیر و بقولی یه گلگیر ازش رد شد…اوووف…آروم شد…آخیش.
پنجاه تومن بقیه کرایه منم نداد 😦
فوریه 18, 2011 در 7:47 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
دختر صابخونه اومده پایین
نیومده سجاده نماز میخواد
حالا بیا سجاده و مهر پیدا کن
فکرشو بکن
فوریه 18, 2011 در 7:45 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
روز بیست و پنج بهمن همه ساعتای دانشکده رو یک روز کشیدن عقب
همه ساعتا بیست و چهار بهمن رو نشون میاد
فکرشو بکن 🙂
فوریه 18, 2011 در 7:09 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
فوریه 18, 2011 در 7:06 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
فقط بخاطرتو…. و اینکه تو رو سیراب کنم و کنار خودم داشته باشم دوست دارم ( زن ) باشم….والا…..حالم از زن بودن به هم میخوره
عجب حرفی زدا
فوریه 18, 2011 در 7:04 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
مرده ای پیدا کرده اند که بیژامه به تن داشت
مرده ای که پیدا کردند……فقط اسکلتی در بیژامه بود!!
فکرشو بکن
فوریه 18, 2011 در 7:03 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
یکی غرورمو
یکی صورتمو
یکی مدارکمو
یکی تهرانی بودنمو
یکی شخصیتمو
یکی آرامشمو
یکی خرج کردنمو
یکی بغل کردنمو
یکی لبخندمو
یکی اخممو
یکی چشمامو
یکی نگاهمو
یکی صدامو
یکی نوشته هامو
یکی لنگ زدنمو
یکی نصایحمو
.
.
.
هیشکی نیس که مزخرف بودنم رو دوس داشته باشه 😦
فوریه 18, 2011 در 7:00 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
سوال شماره 666 کنکور سال 1390
اسم شما چیه؟
1- حمید
2- سیامک
3- قادر
4- مهدی
فوریه 18, 2011 در 6:56 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
سكوتم از رضايت نيست
دلم اهل شكايت نيست
هزار شاكي خودش داره
خودش گيره گرفتــــــــاره
همون بهتر كه ساكت باشه اين دل
جدا از اين ضوابط باشه اين
ازين بدتر نشه رسوائي ما
كه تنهاتر نشه تنهائي ما
كسي جرمي نكرده گر به ما اين روزها عشقي نمي ورزه
بهائي داشت اين دل پيشتر ها كه در اين روزها نمي ارزه
كه كاره ما گذشته از شكايت هنوزم پايبنديم در رفاقت
هزار شاكي خودش داره
خودش گيره گرفتــــاره
سكوتم از رضايت نيست
دلم اهل شكايت نيست
هزار شاكي خودش داره
خودش گيره گرفتــــــــاره…
فوریه 18, 2011 در 6:52 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
یه واقعیت
تووی زندگیم با سه نوع آدم برخورد دارم
خیلی ها
چند نفر
هیچکس
فوریه 18, 2011 در 6:49 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
دختره اومد سمت ما….با یخورده فاصله ایستاد…معلوم بود که با یکیمون کار داره….از پله ها اومدم پایین وازهمکارم خداحافظی کردم….اومد سمتم………..گفت: ببخشید استاد،امروز سومین روز کلاسم با شما بود..یه سوال خصوصی داشتم،میتونم بپرسم……..توو صورتش ونحوه گفتنش حس کردم نمیتونه سوال زیاد هم خصوصی باشه…گفتم بپرس….گفت:ببخشید استاد،شما نسبتی با دکتر(فلانی)دارید یا میشناسید؟ گفتم نمیشناسم….یخورده توضیح داد…گفتم نه نمیشناسم…من ورودی هفتاد و پنج تهران هستم…با مشخصاتی که شما میگی باید بعد ازمن باشه…نمیشناسم………………………………نتونست جلوی اشکش رو بگیره…..گریه کرد و ازم دور شد!!!!
فوریه 18, 2011 در 6:44 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
وقتیه که نشسته روبروت………حالا شاید یخورده دورتر…..وسط یه مهمونی…عروسی…….جایی خلاصه….و نگاش میکنی و حس میکنی الان باید بوسش کنی یا چقدر دوس داشتنیه….این خودشه…….خوشبختی
فوریه 18, 2011 در 6:40 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
– دفه آخرت باشه با چشات ملت رو میخوری…..دیگه نبینم چشم چرونی کنیاااااا x(
– منم امیدوارم که دیگه نبینی 🙂
فوریه 18, 2011 در 6:35 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
– دو تا از دخترای کلاس،من و تو رو دعوت کردن برای شام…رستوران صوفی
– من که بیاش نیستم…حس و حالش هم نیست…دلیلی هم نداره
– دلیل که هست….حس هم پیدا کن……..ولی قبلش اگر میتونی حدس بزن..کدوم یک از دخترای کلاس هستن
– کدوم؟..نمیدونم….رو چی باید مانور بدم…..خوشگلی…..لوندی…..خوش هیکلی…..نمره لازمی…..علاقمندی……خوش تیپی؟
– نه بابا…..هیچکدوم………..فقط پولداری 🙂
فوریه 18, 2011 در 6:31 ب.ظ. (l3e$tl3OrN)
یه شعر دزدی
اگر تمام مردان جهان یکی می شدند
اگر تمام تبرهای جان یکی می شدند
اگر تمام درختان جهان یکی می شدند
اگر تمام دریاهای جهان یکی می شدند
اگر آن مرد با آن تبر……آن درخت را قطع می کرد و در آن دریا می انداخت
عجب تالاپی می کرد